خاطرات خرداد
پارسا جونی امروز که دارم وب تو اپدیت میکنم 28 خرداد است بعد از پشت سر
گذاشتن امتحانهای سخت وفشرده اخر ترم . ناگفته نماند که خودم 11 هم ماه
از ویروس جدید 1391در امان نماندم و وسط امتحانهامریض شدم هنوز تازه خوب
شدم که تو پاره تنم مبتلا شدی وای که چه روزای سختی بود .درست تو36
ساعت فقط 4 ساعت خوابیدم خیلی مریضی ات سخت بود طوری که هر 3
ساعت باید تب بر میخوردی وگرنه تب میکردی بالاخره بعد 1 هفته خوب شدی
که بابایت مبتلا شد دیگه نا نداشتم و نه کمکی واقعا بریده بودم تا 22وم که
دیگه هر 3تایمون بهتر شده بودیم و امتحانهانامم تموم شدن و حساب خسته و
در مانده بودم و 5 شنبه رو حسابی خوابیدم و جمعه که روز سرنوشت سازی بود .
صبح با بابایت رفتیم رای دادیم و بابا گفت :بریم ارایشگاه. اول بابای اصلاح
کرد و تو هم کلی شلوغ کردی وقتی نوبت تو رسید کلی گریه کردی ومن که
طاقت گریه هاتو نداشتم گفتم موهاتو با ماشین شماره 8بزنیم و بابات گفت نه
ولی من اصرار کردم و اقای ارایشگرموهاتو با ماشین زد و وقتی رفتیم خونه
مامانی همه منو دعوا کردن که چرا کچلت کردم ولی من اصلا ناراحت و
پشیمون نیستم چون تو اینجوری راحت تری و این بود خرداد ما